درباره مرگ

ساخت وبلاگ
تاریخ انتشار : 1390/2/4
مرگ، دروازه ای برای ورود فاسقان و ستم کاران و مشرکان به دوزخ و نردبانی برای رسیدن مؤمنان و موحدان و پرهیزکاران به نعمت های جاودانه الهی است. یقین پیامبران و ائمه اطهار(ع) و فرزندان و رهپویان آن بزرگواران به معاد، به اندازه ای است که همواره در انتظار دیدار با خداوند سبحان بوده اند.
بیان احوال پیامبران الهی و ائمه اطهار(ع) و مؤمنان و عالمان در لحظه های آخر عمر، پیش از آنکه بیان کننده یقین آنان به این راه بی بازگشت باشد، برای فرار از هراس مرگ و انس گرفتن با آن و تقویت «معادباوری» در جامعه، درسی است پندآموز. از این رو، به بیان احوال این بزرگان در لحظه های آخر عمر می پردازیم.
الف) پیامبر اکرم(ص)
رسول خدا(ص) در بستر بیماری بود و لحظه های آخر عمرش را سپری می کرد. ناگهان صدای در شنیده شد. فاطمه(س) فرمود: کیستی؟ کوبنده در گفت: من مرد غریبی هستم، به دیدار رسول خدا(ص) آمده ام، آیا به من اجازه ورود می دهد؟ فاطمه(س) فرمود: «خدا تو را بیامرزد، بازگرد! رسول خدا(ص) در بستر بیماری است. » مرد غریب رفت و پس از ساعتی دوباره بازگشت و درِ خانه پیامبر را کوبید و گفت: «غریبی هستم که از محضر رسول خدا(ص) اجازه می خواهم تا به خدمتش برسم! آیا به غریبان اجازه می دهید؟ در این هنگام پیامبر به هوش آمد و به فاطمه(س) فرمود: «فاطمه جان! آیا می دانی این غریب کیست؟» فاطمه(س) گفت: «نه، ای رسول خدا!» پیامبر فرمود: «این کسی است که جمعیت ها را پراکنده می سازد و لذت ها را از هم می پاشد. این فرشته مرگ است و سوگند به خدا، برای قبض روح هیچ کس پیش تر از من و پس از من اجازه نمی گیرد، ولی به خاطر مقام والایی که من نزد خدا دارم، از من اجازه می خواهد. به او اجازه ورود بده!» آن گاه فاطمه(س) به عزراییل فرمود: «خدا تو را رحمت کند، وارد خانه شو!» عزراییل مانند نسیم ملایم و آرام بخشی وارد خانه شد و گفت: «سلام بر اهل خانه رسول خدا(ص)» و لحظاتی بعد روح گران قدر پیامبر اعظم(ص) را به ملکوت اعلی برد.
پس از رحلت پیامبرخدا، امیر مؤمنان علی(ع)، وصی و جانشین آن حضرت، این اشعار را در سوگ جان سوز پیامبر خواند:
مرگ، نه پدر و نه فرزند را باقی نمی گذارد و برنامه مرگ همچنان ادامه دارد تا همه بمیرند. مرگ حتی پیامبر اسلام را برای امتش باقی نگذاشت. اگر خداوند کسی را پیش از پیامبر باقی می گذاشت، او را نیز باقی می گذاشت. ناگزیر ما آماج تیرهای مرگ واقع می شویم که خطا نمی روند؛ و اگر امروز تیر مرگ به ما اصابت نکرد، فردا او ما را از یاد نمی برد.8
ب) حضرت سلیمان
آن گاه که مرگ حضرت سلیمان(ع) فرا رسید، به اصحاب خود فرمود: «خداوند مرا مُلکی بخشیده که تاکنون به هیچ کس نبخشیده است. برای من باد و آدمیان و جنیان و مرغان و حیوانات وحشی را مسخر گردانیده، به من زبان مرغان را آموخته و از هرچیزی به من عطا کرده است. می خواهم به بام قصر خود بروم و مملکتم را ببینم. به کسی اجازه ندهید نزد من آید. آن گاه عصایش را به دست گرفت، به بلندترین نقطه از قصرش رفت، به عصای خود تکیه زد و به مملکت خود نگریست، درحالی که به آنچه حق تعالی به او عطا فرموده بود، شاد بود. ناگاه نگاهش به جوان خوش رو و پاکیزه جامه ای افتاد. به او گفت: چه کسی تو را به این قصر راه داده است؟ امروز می خواستم تنها باشم. آن جوان در پاسخ گفت: «پروردگار این قصر، مرا داخل کرد! سلیمان فرمود: پروردگار قصر احق است به آن از من. تو کیستی؟ گفت: من ملک الموتم. سلیمان پرسید: برای چه کاری آمده ای؟ گفت: آمده ام روح تو را قبض کنم. سلیمان گفت: «بیا و آنچه را مأمور شده ای، انجام بده که امروز می خواستم شاد باشم و خدا نخواست شادی من در غیر لقای فرح افزای او باشد. آن گاه ملک الموت در همان حال، روح مطهر حضرت سلیمان را قبض کرد. چند روز بعد به امر خدا، موریانه ای عصای حضرت سلیمان را خورد و وی به زمین افتاد و دیگران متوجه مرگ او شدند».9
ج) حضرت ابراهیم
چون خداوند اراده کرد حضرت ابراهیم خلیل(ع) را قبض روح کند، ملک الموت را به سوی او فرستاد. ملک الموت چون به ابراهیم(ع) رسید، عرض کرد: سلام بر تو باد ای ابراهیم!
ابراهیم(ع) گفت: سلام بر تو باد ای فرشته مرگ! آمدی مرا به سوی پروردگارم بخوانی که به اختیار اجابت کنم یا خبر مرگ مرا آورده ای و باید به اضطرار شربت مرگ را بنوشم! عزراییل گفت: ای ابراهیم! آمده ام تو را به اختیار به سوی خدایت ببرم. ابراهیم(ع) در پاسخ گفت: آیا دیده ای دوست و یار مهربانی، یار مهربان و دوست خود را بکشد؟ عزراییل سخن ابراهیم(ع) را به خداوند رساند و پروردگار این گونه پاسخ داد: «ای عزراییل! به سوی ابراهیم(ع) رهسپار شو و به او بگو: آیا هیچ دیده ای که یار مهربانی از دیدار محبوبش گریزان باشد و لقای او را مکروه دارد و از برخورد با او ناخرسند گردد؟» ابراهیم(ع) گفت: به حق که حبیب دوست دارد محبوب خود را دیدار کند و سپس جان به محبوب تسلیم کرد.10
د) ادریس(ع) و آمادگی مرگ
حضرت ادریس(ع) در روزگار خویش عابدترین فرد بود، به دنیا التفاتی نمی کرد و پیوسته روزه بود و در آرزوی بهشت به سر می برد و یک ساعت از عبادت نمی آسود و هر روز عمل وی را به آسمان می بردند و فرشتگان از آن تعجب می کردند. سرانجام ملک الموت مشتاق دیدار وی شد، از خداوند اجازه خواست تا وی را زیارت کند. خداوند به او اجازه داد و ملک الموت به صورت آدمی درآمد. ادریس او را به طعام فراخواند، ولی او نپذیرفت. ادریس گفت: دوست دارم بدانم تو کیستی؟ وی گفت: من عزراییل هستم و به زیارت تو آمده ام. ادریس گفت: مرا قبض روح کن! عزراییل گفت: این کار را باید به فرمان خدا انجام دهم. همان هنگام از خداوند فرمان آمد، روح او را بگیر! عزراییل جان ادریس را گرفت و رب العالمین همان لحظه او را زنده کرد. عزراییل گفت: ای ادریس! مرگ را چگونه دیدی؟ ادریس گفت: بسیار سخت و هولناک! مرگ، کاری دشوار و عقبه ای بسیار سخت است. عزراییل گفت: پس چرا چنین خواسته ای داشتی؟ ادریس گفت: از آن رو که سختی جان دادن را بچشم و خود را برای آن آماده کنم.11
ه) حضرت موسی
هنگامی که عمر حضرت موسی(ع) به پایان رسید، عزراییل نزد او آمد و گفت: سلام بر تو ای هم سخن خدا! موسی(ع) پاسخ سلام او را داد و پرسید: تو کیستی؟ او گفت: من فرشته مرگم. موسی(ع) فرمود: برای چه به اینجا آمده ای؟ عزراییل گفت: آمده ام تا روحت را قبض کنم. موسی(ع) پرسید: روحم را از کدام اندام بدنم خارج می سازی؟ عزراییل گفت: از دهانت. موسی(ع) پرسید: چرا از دهانم، با اینکه من با همین دهان با خدا گفت وگو کرده ام؟! عزراییل پاسخ داد: از دست هایت. موسی(ع) گفت: چرا از دست هایم، با اینکه تورات را با این دست ها گرفته ام؟! عزراییل گفت: از چشم هایت. موسی(ع) پرسید: چرا از چشم هایم با اینکه همواره چشم هایم را به امید پروردگار می دوختم؟! عزراییل به او پاسخ داد: از پاهایت. موسی(ع) گفت: چرا از پاهایم، با اینکه با همین پاها به کوه طور [برای مناجات] رفته ام؟! عزراییل گفت: از گوش هایت. موسی(ع) پرسید: چرا از گوش هایم، با اینکه سخن خداوند متعال را با گوش هایم شنیده ام؟ آن گاه خداوند به عزراییل وحی کرد: روح موسی(ع) را قبض نکن تا هر وقت که خودش بخواهد و به این ترتیب عزراییل از آنجا رفت تا اینکه روزی حضرت موسی(ع) مردی را در حال کندن قبر دید. نزد او رفت و گفت: آیا می خواهی تو را کمک کنم؟ مرد گفت: آری! موسی(ع) به او کمک کرد. وقتی کار کندن قبر تمام شد، موسی(ع) وارد قبر شد و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه قبر درست است یا نه. در همان لحظه خداوند پرده را از جلوی چشم او برداشت. موسی(ع) مقام خود را در بهشت دید و عرض کرد: خدایا، روحم را به سویت ببر! همان دم عزراییل روح او را قبض کرد و همان قبر را مرقد موسی قرار داد و آن را پوشانید. در حقیقت، آن مرد قبرکن، عزراییل بود که به آن صورت درآمده بود.12
3. گلچینی از سخنان معصومان(ع) (سیره گفتاری)
هیچ کس چون پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نتوانسته و نمی تواند تصویر روشنی از حقیقت مرگ و جهان عقبی را برای انسان ترسیم کند.
استفاده از کلام نغز و کوتاه و صادق معصومین(ع) در دیالوگ های شخصیت های داستانی یا نریشن ها یا زیرنویس برنامه های مستند و ترکیبی به ویژه در برنامه های مذهبی و مناسبتی، می تواند گامی در ترویج «معادباوری» به شمار آید. در این بخش، برخی سخنان این بزرگواران درباره مرگ و معاد را بیان می کنیم.
الف ) پیامبر اکرم(ص)
مرکب آسایش
بدانید از مرگ گریزی نیست! مرگ آنچه دارد، با خود می آورد؛ برای اهل سرای جاودانی، خوشی و آسایش و رستاخیزی خجسته به سوی بهشتی برین و برای طالبان سرای فریب، بدبختی و پشیمانی و رستاخیزی زیان بار به سوی آتشی سوزان را می آورد».13
روزنه روشنایی
بیرون رفتن مؤمن از دنیا را مانند نکنم مگر به بیرون آمدن کودک از رنج و تاریکی شکم مادرش به خوشی و روشنایی دنیا14
دسته گل خوش بو
مرگ برای مؤمن مانند بوییدن دسته گلی خوش بوست».15
آسایش انسان
آدمیزاد، با مرگش یا آسوده می شود یا از دستش آسوده می شوند. بنده مؤمن از رنج و مشقت دنیا در جوار رحمت خدای متعال می آساید و با مرگ بنده بدکار، بندگان و شهرها و درختان و جنبندگان از دستش آسوده می شوند16
یاد مرگ، عبادت
«بهترین زهد به دنیا، یاد مرگ و برترین عبادت، اندیشیدن است. پس هر که یاد مرگ وجودش را پر کند، گور خود را باغی از باغ های بهشت بیابد».17
مرگ آگاهی و زندگی آفرینی
دنیا را بسازید و برای آخرتتان نیز چنان کار کنید که گویی فردا می میرید18
انس با مرگ
کسی که فردا را از عمر خود به شمار آورد، با مرگ، بد همراهی کرده است19
مرگ آسان
از خواهش ها کم کن تا تحمل ناداری بر تو آسان شود و از گناهان بکاه تا مرگ بر تو آسان شود20
ب ) حضرت علی(ع)
از دست رفتن فرصت
مرگ، از دست دادن فرصت هاست. ازاین رو، باید پیش از آن زاد و توشه تهیه کرد21
بانگ رحیل
کوچیدن، شتابان است پس باید هر چه زودتر مهیا گردید!22
دروازه آخرت
مرگ، دروازه آخرت است»23
مسیر خانه بقا
مرگ، ترک خانه فنا و کوچیدن به سوی خانه بقاست24
خوارکننده دنیا
یاد مرگ اسباب دنیا را خوار و سبک می گرداند25
دوستی با مرگ
نَفْس های خود را به نعمت های بهشت مشتاق کنید تا مرگ را دوست و زندگانی را دشمن دارید26
غفلت از مرگ
عجب دارم از کسی که می بیند هر روز در نفس و عمرش نقصی وارد می شود و برای مرگ آماده نمی شود26
کالای غیرقابل فروش
اگر مرگ خریده می شد، ثروتمندان آن را می خریدند تا همیشه در دنیا خوش باشند28
همسایه انسان
هر که مرگ را به دیده یقین بنگرد، آن را نزدیک خواهد دید29
زیان کار حقیقی
«چه زیان کار است آن که در آخرت بهره ای ندارد30
توشه آخرت
توشه آخرت، پارسایی و پرهیزکاری است31
روز پاسخ گویی
تلاش خود را برای روز سؤال و حساب قرار ده!32
دل کندن از دنیا
آن که به آخرت یقین دارد، به دنیا طمع نمی ورزد33
اعتدال در عمل
برای دنیا چنان عمل کن که گویی همیشه در آن باقی می مانی و برای آخرتت چنان عمل کن که گویی فردا خواهی مرد34
انسان، آفریده آخرت
همانا تو برای آخرت آفریده شده ای، پس برای آن عمل کن و همانا تو برای دنیا آفریده نشده ای، پس از آن کناره گیر!35
آخرت سرای جاودان
آخرت، سرای همیشگی شماست، پس به وسیله آنچه برای شما جاودان است، خود را برای آخرت آماده سازید36
اقامتگاه شایستگان
سرای جاودانگی(آخرت)، جایگاه راستان و اقامتگاه نیکان و شایستگان است37
یاد آخرت
سفارش حضرت علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع): «فرزندم! بسیار به یاد مرگ باش و یاد آنچه با آن پنجه درافکندی و آنچه پس از مرگ روی بدان نمایی و همه را پیش چشم قرار ده تا چون بر تو درآید، خود را آماده کرده باشی تا غافلگیرت نکند و بسیار آخرت را یاد کن و نیز نعمت ها و عذاب های دردناکش را در نظر آر؛ زیرا این [کار] دلت را از دنیا برگیرد و در نظرت بی مقدار سازد!»38
دنیای فریبنده
«دنیا، فریبنده ای است بی دوام و متغیر و نوری است در حال غروب و سایه ای است در حال برچیده شدن و تکیه گاهی است در حال افتادن».[39]
فرسوده شدن بدن ها
روزگار، بدن ها را کهنه و فرسوده و هوس ها را تازه و نو می کند و با گردش روزها، مرگ را نزدیک و آرزوها را دور می سازد. آن که را به او رسید و به چنگش آورد، خسته و درمانده می سازد و آن که را به آن نرسید، ملول و رنجور می سازد40
نزدیک شدن به مرگ
هر نَفَس آدمی، گام های اوست به سوی مرگش41
دشمنی دنیا و آخرت
همانا دنیا و آخرت دو دشمن یکدیگرند و دو راه جداگانه، پس آن که دوستی دنیا را در دل گیرد و بدان عشق ورزد، آخرت را دشمن داشته و بدان دشمنی ورزیده است42
دنیا و آخرت جمع نمی شوند
دنیا و آخرت در مثل، چون مشرق و مغربند و رونده میان این دو، هرچه به یکی نزدیک شود، از دیگری دور می شود43
ندای فرشته مرگ
خداوند را فرشته ای است که هر روز ندا می دهد: بزایید برای مردن و گرد آورید برای از بین رفتن و بسازید برای ویران شدن!44
انسان در تیررس مرگ
انسان، در دنیا هدفی است که تیرهای مرگ همواره به سوی او نشانه می روند و کالای بادآورده ای است که بلاها و مصائب در نابودی او می شتابند. همراه هر جرعه آبی، گلوگیر شدنی و با هر لقمه طعامی، بار اندوه و ماندن استخوانی در گلو همراه است45
یاران مرگ
ما آدمیان، یاران و یاوران مرگ هستیم و جان هامان در تیررس مرگ های ناگهانی است. پس از چه رو به هستی و بقای خود امید بندیم که این شب و روز چیزی را به شرف و برتری نرسانده اند مگر آنکه به ویرانی آنچه ساخته، یورش برده و جمع ها را پراکنده کرده اند46
تلخی دنیا، شیرینی آخرت
تلخی دنیا شیرینی آخرت را به دنبال دارد و شیرینی دنیا، تلخ کامی آخرت را در پی می آورد47
ج) امام حسن(ع)
بزرگ ترین شادی مؤمن
مرگ، بزرگ ترین شادی است که به مؤمنان می رسد؛ زیرا از سرای رنج و بدبختی به نعمت جاویدان منتقل می شوند و بزرگ ترین هلاکتی است که بر کافران می رسد48
د) امام سجاد(ع)
سخت ترین لحظه
سخت ترین لحظه های آدمیزاد سه لحظه است: لحظه ای که ملک الموت را می بیند و لحظه ای که از آرامگاهش برمی خیزد و لحظه ای که در برابر پروردگار خود می ایستد و سپس یا به سوی بهشت می رود یا به سوی دوزخ49
راهوارترین مرکب ها
مرگ برای مؤمن چون برکندن جامه هایی چرکین از تن است و ازهم گسستن غُل و زنجیرهای گران بار و جای گزین کردن فاخرترین و خوش بوترین جامه ها و راهوارترین مرکب ها و امن ترین منزل هاست و برای کافر به منزله برکندن جامه هایی فاخر از تن و منتقل شدن از منزل هایی امن و جای گزین کردن آنها به کثیف ترین و خشن ترین جامه ها و وحشتناک ترین منزل ها و بزرگ ترین عذاب است50
بهترین مرگ
بهترین مرگ این است که آدمی از ساختمان ها و خانه ها و کاخ هایش فارغ شده باشد؛ یعنی از گناهانش توبه کند و به کارهای نیک بپردازد و با چنین حالی بر خداوند وارد شود51
ه ) امام صادق(ع)
سبک کردن سکرات مرگ
هرکه دوست دارد خدای عزوجل سکرات مرگ را بر او سبک گرداند، باید به خویشانش رسیدگی و به پدر و مادرش نیکی کند. اگر چنین کند، خداوند عزوجل سختی های مرگ را بر او آسان می گرداند و در زندگی اش هرگز به ناداری نمی افتد52
دنیای آباد، آخرت ویران
ای مردم! چون شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را ویران، ازاین رو، خوش ندارید که از آبادی به ویرانه منتقل شوید53
آمادگی برای مرگ
مرگ، هول و هراسی است که نمی دانی چه وقت تو را فرا می گیرد. چرا پیش از آنکه ناگهان به سراغت آید، برایش آماده نمی شوی54
فراوانی یاد مرگ
مرگ را فراوان یاد کنید؛ زیرا هیچ انسانی مرگ را بسیار یاد نکرد، مگر اینکه به دنیا بی رغبت شد55
خشک کننده ریشه غفلت
یاد مرگ، خواهش های نفس را می میراند و کشتزارهای غفلت را ریشه کن می کند و دل را با وعده های خدا نیرو می بخشد و طبع را نازک می سازد و پرچم های هوس را در هم می شکند و آتش آزمندی را فرو می نشاند و دنیا را در نظر کوچک می کند56
خوش بوترین بو
مرگ برای مؤمن مانند خوش ترین بویی است که استشمام می کند و از بوی خوش آن خوابش می برد و رنج و درد، به کلی از او برطرف می شود و برای کافر چون گزش مارها و نیش عقرب هاست و بلکه دردناک تر57
پاداش کامل مؤمن
نعمت دنیا امنیت و سلامتی است و کمال نعمت در آخرت؛ ورود به بهشت است و نعمت برای کسی که هنوز به بهشت وارد نشده، کامل نشده است58
و) امام کاظم(ع)
صافی گناهان
مرگ، یک صافی است که مؤمنان را از گناهانشان پاک می کند و آخرین دردی است که به عنوان کفاره آخرین گناهی که در وجودشان است، به آنها می رسد و کافران را نیز از حسناتشان پاک می سازد و آخرین خوشی یا آسایشی است که به عنوان آخرین پاداش حسنه ای که دارند، به ایشان می رسد59



پی نوشت ها:
[8].  .محمد محمدی اشتهاردی، داستان هایی خواندنی از پیامبران اولوالعزم، انتشارات نبوی، 1378، چ 5، صص 286 288.
[9]. .محمد باقر مجلسی، تاریخ پیامبران، ترجمه: سید علی امامیان، نشر سرور، 1380، چ 4، ج 2، ص 1006.
[10]. .بحارالانوار، ج 6، ص 127.
[11] . .سیدمهدی شمس الدین، داستان های تفسیر کشف الاسرار، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1376، ص 365.
[12]. .همان، صص196 198.
[13]. .میزان الحکمه، ج 12، ص 5659، ح 19064.
[14]. .همان، ص 5673، ح 19115.
[15]. .همان، ص 5675، ح 19122.
[16]. .همان، ص 5681، ح 19138.
[17]. .همان، ص 5681، ح 19141.
[18]. .همان، ص 5689، ح 19187.
[19]. .همان، ص 5689، ح 19189.
[20]. .همان، ص 5699، ح 19236.
[21]. .گفتار امیرالمؤمنین علی(ع)، ج 2، ص 1372.
[22]. .همان.
[23]. .همان.
[24]. .همان، ص 1373.
[25]. .همان، ص 1374.
[26]. .همان، ص 1375.
[27]. .همان.
[28]. .همان، ص 1377.
[29]. .همان، ص 1378.
[30]. .همان، صص 21 و 25.
[31]. .همان، ج 2، ص 1546.
[32]. .همان، ص 23.
[33]. .همان، ص 19.
[34]. .مستدرک الوسائل، ج 1، ص 18.
[35]. .گفتار امیرالمؤمنین علی(ع)، ج 1، ص 17.
[36]. .همان، ص 24.
[37]. .همان، ص 26.
[38].  .ترجمه تحف العقول، ج 1، ص 129.
[39]. .نهج البلاغه، خطبه 82 .
[40]. .همان، حکمت 69.
[41]. .همان، حکمت 71.
[42]. .همان، حکمت 100.
[43]. .همان.
[44]. .همان، حکمت 127.
[45]. .همان، حکمت 182.
[46]. .همان.
[47]. .همان، حکمت 243.
[48]. .میزان الحکمه، ص 5669، ح 19105.
[49]. .همان، ص 5661، ح 19069.
[50]. .همان، ص 5671، ح 19107.
[51]. .همان، ص 5693، ح 19210.
[52]. .همان، ص 5699، ح 19237.
[53]. .همان، ح 19241.
[54]. .همان، ص 5685، ح 19167.
[55]. .همان، ح 19160.
[56]. .همان، ص 5681، ح 19148.
[57]. .همان، ص 5671، ح 19109.
[58]. .معانی الاخبار، باب نوادر المعانی، ص 408، ح 87.
[59]. .میزان الحکمه، ص 5671، ح 19110.
 
 

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)...
ما را در سایت واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE) دنبال می کنید

برچسب : درباره مرگ,درباره مرگ مرتضی پاشایی,درباره مرگ, فراهانی, نویسنده : 3ht-csurea بازدید : 202 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 21:13